10 اصل کلیدی علم اقتصاد
در این نوشته ده اصل کلیدی علم اقتصاد را بطور خیلی خلاصه آورده ایم. حفظ کردن و به خاطر سپردن این 10 مبنای کلیدی می تواند موجب ارتقای هوش اقتصادی شما شده و در تصمیم گیری های روزانه اثرات مثبتی بگذارد. تجمیع رویهم این اثرات مثبت روزانه می تواند در بلند مدت موجب ایجاد اثرات بسیار بزرگ در زندگی کاری خانوادگی و شغلی شود. این ده اصل خلاصه ای از چندین جلد کتاب اقتصادی است که بصورت محور کلیدی آمده است.
ده اصل علم اقتصاد بطور خلاصه
- برای بدست آوردن هرچیزی باید بهایی پرداخت شود.
- بهای هر چیز معادل مجموع ارزش گزینه های دیگر است.
- سود و زیان نهایی مهم است. هزینه های امروز می تواند موجب سوددهی موثر سرمایه گذاری شود.
- کنترل رفتار مردم با انگیزه های اقتصادی راحتتر از توجیه اخلاقی است.
- تجارت موجب رفاه دو طرف می شود.
- دست های نامرئی بازار آزاد بطور موثر فعالیت های اقتصادی را ساماندهی می کند.
- در مسایلی مثل عدالت، امنیت، و محیط زیست بازار آزاد کارایی ندارد و باید دولت وارد شود.
- هرچه تولید یک کشور بیشتر باشد رفاه مردم بیشتر می شود.
- چاپ پول تورم ایجاد می کند و برای اقتصاد مضر است.
- کنترل تورم باعت بیکاری موقت می شود و در بلندمدت موجب اشتغالزایی می شود.
توضیح مفصل تر این ده اصل کلیدی اقتصادی:
- برای بدست آوردن یک چیز حتما باید بهایی پرداخت شود. به عبارتی بدست آوردن هر چیزی بهایی دارد. برای مثال استراحت و خوشگذرانی این هفته به معنی پس انداز کمتر است. درس خواندن در تحصیل در دانشگاه به بهای کار نکردن و پس انداز نکردن است اما در بلند مدت همان پولی که بخاطر آموزش پس انداز نشده می تواند با بازدهی بیشتر در آینده باز گردد. به نوعی این سرمایه گذاری روی خودتان حساب می شود.
- بهای به دست آوردن هر چیز، معادن مجموع ارزش گزینه های دیگر است. اگر به جای کار کردن مشغول تحصیل شوید، علاوه بر شهریه دانشگاه، دستمزدی که دریافت نمی کنید بخشی از هزینه تحصیل است. مثلا هزینه فرصت افراد مسن بیشتر از جوانان است یا هزینه فرصت فوتبالیست ها برای رفتن به دانشگاه بیشتر از سایر افراد است.
- سود و زیان نهایی مهم است. اگر در طول یک دوره پولهایی را از دست بدهیم و در نهایت پول بیشتری بدست آوریم، فعالیت اقتصادی ما سودده و مفید بوده است. پس از دست دادن پول در طول دوره سرمایه گذاری می تواند در نهایت منجر به بازگشت اصل سرمایه و پول بیشتری شود.
- مردم به انگیزه های اقتصادی و عقلایی خود پاسخ می دهند. معمولا جریمه نقدی خیلی موثرتر از توضیح منطقی یک رفتار اخلاقی است. به جای ترسیم تصویر کودکی برای التماس به کاهش مصرف سوخت می توان قیمت آن را متعادل کرد. به جای پرداختن به اصول اخلاقی می توان با کمک به نهاد های آموزشی آگاهی عمومی را ارتقا بخشید.
- تجارت وضع رفاه همه را بهتر می کند. مبادلات اقتصادی با ایجاد تخصص می تواند بازدهی را افزایش دهد. وقتی کشوری کالایی را صادر می کند کشور واردکننده نیز به اندازه همان کشور صادر کننده اضافه رفاه دریافت می کند. در واقع تلاش ذخیره شده حاصل از تولید نکردن کشور وارد کننده می تواند صرف کالاهای تخصصی تر و سوددهی بیشتر شود.
- بازار آزاد یا دست های نامرئی به بهترین شکل می تواند فعالیت های اقتصادی را ساماندهی کند. اگر یک کالا گران تر شود، مصرف آن کمتر و تولید آن بیشتر می شود تا جایی که قیمت مجدد متعادل می شود. سرکوب قیمت باعث افت کیفیت و کمیابی کالا می شود. همیشه بازار به قیمت تعادلی می رسد.
- در مسایلی مثل عدالت، امنیت (پریزونر دایلما)، و محیط زیست (اکسترنالیتی) بازار آزاد کارائی ندارد و دولت باید وارد شود.
- رفاه مردم یک کشور به میزان تولید ناخالص داخلی (GDP) آن کشور بستگی دارد. تولید بیشتر باعث رفاه بیشتر می شود.
- چاپ پول تورم ایجاد می کند. تامین هزینه های دولت با انتشار پول جدید اشتباه است.
- کنترل تورم باعث ایجاد بیکاری می شود. اما این موقتی است. وقتی تورم کاهش یابد مردم راحتتر پول خرج می کنند و همین موضوع باعث اشتغال زایی می شود.
در ادامه برخی از مهمترین اصول علم اقتصاد بعنوان زیربناهای اصول بالا اشاره شده آمده است. این اصول زیربنای همه مباحث اقتصادی را شامل می شود. می توان گفت علم اقتصاد اصول و مفاهیم کلیدی متعددی دارد که زیربنای تحلیل و تصمیمگیریهای اقتصادی را تشکیل میدهند. مهمترین اصول عبارتند از:
1. کمیابی (Scarcity)
- منابع موجود (مانند زمین، کار، سرمایه) محدود هستند، در حالی که نیازها و خواستههای انسان نامحدود است. این اصل مبنای تمامی مسائل اقتصادی است. در واقع همه مردم و شرکت ها و دولت تلاش می کنند که این دو طرف را باهم سازگار نمایند. همه در تلاش هستند با منابع محدود به بهترین شکلی که تشخیص می دهند نیازها و خواسته های نامحدود را مدیریت کنند.
2. هزینه فرصت (Opportunity Cost)
- انتخاب هر گزینه به معنای از دست دادن مزایای بهترین گزینه جایگزین است. این اصل کمک میکند تا افراد و سازمانها تصمیمهای بهینهتری بگیرند. مثلا اگر ما پولی را برای خرید یک خودرو هزینه کنیم دیگر نمی توانیم از آن پول برای خرید یک زمین استفاده کنیم. به عبارت ساده اگر ملکی را بفروشیم دیگر آن ملک را نداریم که از آن ماهانه اجاره دریافت کنیم. پس اصل سرمایه و سود آن با تغییر سرمایه گذاری تغییر می کند.
3. عرضه و تقاضا (Supply and Demand)
- قیمتها در بازار بر اساس تعامل بین عرضه و تقاضا تعیین میشوند. افزایش تقاضا یا کاهش عرضه معمولاً منجر به افزایش قیمت میشود و بالعکس. هرچه برای یک کالا تقاضای بیشتری وجود داشته باشد فروشنده می تواند آن را با قیمت بالاتری پیشنهاد دهد. برعکس اگر برای کالایی خریداری نباشد فروشنده قیمت آن را کمتر اعلام می کند. اگر قیمت خیلی کم شود. تعداد خریداران زیادی برای خرید تقاضا می دهند اگر قیمت خیلی بالا باشد تقریبا تعداد خریداران بسیار کمی برای خرید تقاضا می کنند. در نتیجه خریدار و فروشنده خودبه خود به یک قیمت تعادلی میرسند.
4. اصل حاشیهای (Marginal Principle)
- تصمیمگیریها بر اساس بررسی هزینهها و منافع حاشیهای (اضافه یا کاهش ناشی از تغییر کوچک در فعالیت) انجام میشوند. وقتی ما سرمایه گذاری می کنیم تمام هزینه های حاشیه ای مانند کمیسیون های پرداختی، هزینه های تبلیغات، هزینه های رفت و آمد، هزینه نگرفتن سود اجاره، یا هر هزینه دیگر را در نظر می گیریم. همچنین در جایی که سرمایه گذاری می کنیم تمام منافع آن سرمایه گذاری مانند سودهای ماهانه و جمع شدن آن سود ها، منابع استفاده از اصل سرمایه ، و منابع اعتباری آن سرمایه گذاری بهره مند می شویم.
5. تعادل بازار (Market Equilibrium)
- در یک بازار رقابتی، قیمتها به سطحی میرسند که در آن مقدار عرضه برابر با مقدار تقاضا است. خریدار و فروشنده قیمت ها را تاجایی بالا پایین می کنند که به یک قیمتی میرسیم که نه تقاضا خیلی زیاد است و نه عرضه بسیار کم می شود. قیمت تعادلی بهترین قیمت شناسایی شده در بازار است که هم خریدار و هم فروشنده راضی به معامله در آن قیمت هستند.
6. انگیزهها (Incentives)
- رفتار اقتصادی افراد تحت تأثیر انگیزهها قرار میگیرد. تغییرات در قوانین، قیمتها یا سیاستها میتوانند انگیزهها را تغییر دهند و در نتیجه رفتارها را تحت تأثیر قرار دهند.
7. بهرهوری (Productivity)
- افزایش بهرهوری به معنای تولید بیشتر با استفاده از منابع کمتر است. این عامل کلیدی در رشد اقتصادی محسوب میشود. بهره وری نسبتی است که از تقسیم کل خروجی بر کل ورودی بدست می آید. هرچه صورت بالاتر از مخرج باشد، نشان دهنده میزان بالاتر بودن بهره وری یک سرمایه گذاری است.
8. مزیت نسبی (Comparative Advantage)
- کشورها و افراد باید در تولید کالاها و خدماتی که در آنها کارآمدتر هستند تخصص یابند و از تجارت برای تأمین نیازهای دیگر استفاده کنند. تخصصی شدن فعالیت های اقتصادی شهر ها و کشور ها می تواند برای هر دو طرف خریدار و فروشنده و برای هر دوشهر یا همه کشور ها مفید باشد.
9. دورههای تجاری (Business Cycles)
- اقتصادها معمولاً دچار نوساناتی در سطح فعالیتهای اقتصادی میشوند که شامل دورههای رشد (رونق) و رکود (بحران) است. در دوره های رکود سطح خرید و فروشها و معاملات به حد اقل می رسد. در دوره رونق هم خریداران و هم فروشندگان مایل به خرید در بیشترین سطح آن هستند.
10. دست نامرئی (Invisible Hand)
- این مفهوم که توسط آدام اسمیت مطرح شد، به این معناست که در یک بازار آزاد، افراد با دنبال کردن منافع شخصی خود به طور غیرمستقیم به تخصیص بهینه منابع در جامعه کمک میکنند.
این اصول به تحلیل رفتارهای اقتصادی و سیاستگذاریهای اقتصادی کمک میکنند و درک آن برای تصمیمگیریهای فردی و جمعی ضروری است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.