در این نوشته سه صورت بندی درخصوص تجربیات زیسته دانشجویان دهه 60ی ایران از سوی دکتر صادقی مطرح شده است که به دنبال آن نظرات دکتر نظام محله در بازخورد این صورت بندی ها بیان شده است. بررسی این سه مورد و بازخورد به آنها می تواند درک درستی در نگرش ما نسبت به اطراف ایجاد کند.
تبارشناسی دانش جغرافیا در ایران
(تجربه ای زیسته از دهه ۸۰ تا کنون)
از دهه ۸۰ که پا به این رشته گذاشتم تا اکنون، سه واژه پشت سر هم، سر زبانها بود و همه تلاش ها در راستای آنها. به کف آوردنشان برابر بود با دانایی جغرافیایی. سه واژه ی “Arcgis” و “Accept” و به تازگی “Ism”. اینها نماد و نمای سه صورت بندی ای هستند که تبار زیسته ی دانش جغرافیا برای من را شکل داده اند.
بسی خوشحال خواهم شد که شما دیگر جغرافی دانان نیز تجربه زیسته ی خود را با من در میان بگذارید تا کاستی این تبارشناسی ای که بر پایه تجربه زیسته ام، نوشته ام را دریابم.
صورت بندی نخست (نرم افزارزدگی جغرافیا):
این صورتبندی، زمانه ی پادشاهی Arc ها (Arcinfo, Arcview و سرانجام Arcgis ) بود (واژه Arc ها بسان نام و نمادی از این صورت بندی برگزیده شده است). باورها بر این بود که این نرمافزارها، جغرافیا را در جرگه دانشهای روز، درخواهند آورد و بی نیاز خواهد کرد از بنیانهای اندیشندگی که با پیوند زدن جغرافیا به تاریخ و علوم انسانی، پرستیژ دانشجوی جغرافیا را پایین آورده بودند!
با این نرم افزارها می شد خود را همتراز رشته های ریاضیاتی تر و کاربردی تر دانست و گردن برافراشت پیش دیگر رشته ها (شهرسازی، معماری، عمران و …).
اکنون چون دانشجویان معماری که برگه بزرگی برای نقشه کشی داشتند، دانشجویان جغرافیا نیز نقشه ای حتی رنگارنگ تر در رایانه ی خویش داشتند.
جغرافیا چونان رشته های عمران و شهرسازی نیز فن آوری هایی مانند GPS و GIS و … را دارا شده بود! وه که چه بخت جغرافیا گشوده شد! پرستیژ پایین اش بالاتر انگاشته می شد. جغرافیا دیگر جغرافیا و تاریخ دوره دبیرستان نبود بلکه شانه به رشته های مهندسی و کاربردی می زند.
این هنگامه، لبریز بود از: نرم افزارها را در بالای مجلس نشاندن، و مغزافزارها(جغرافی دانان) را به دست آنها سپردن، عنوان پایان نامه ها و مقالات ها را آکنده از نام نرم افزارها کردن، به خود بالیدن بهر به کاربردن آنها، و … .
گمان می رفت که دیگر نیازی به اندیشه ها و اندیشه ورزی های افق گشا نیست و هر چه هست و باید باشد نه نیاز به اندیشیدن، که نازِ نرم افزارها را کشیدن است. جغرافی دان به اپراتور فرو افتاد البته با غروری در دل و لبخندی بر لب!
اگرچه “عدم امکان شناخت” از دیرباز یکی از زنده ترین سپهرهای شناخت شناسی بوده، هست و خواهد بود ولی هنوز در جغرافیا، جا نیفتاده بود که “شناخت پدیدارها” که بازیگوشانه، حتی از سرپنجه ی هر اندیشمند کارکشته و شکارگری میجهند را نمی توان با هیچ توری، از جمله تور نرم افزار شکار کرد چرا که:
“چنین است رسم جهان جهان
همی راز خویش از تو دارد نهان”
(فردوسی).
آنگاه که جغرافیا درهای شک به روی “امکان شناخت” را به روی خود ببندد ناخودآگاه، بر ساحل آرامِ کشف حقیقت، شاد و خندان می نشیند و هرگز بالندگی خویش را در گرو “دل به دریای خروشانِ شک و تردید زدن”، نمی داند. اینجاست که آرام آرام از زایندگی اش کاسته می شود و نرم افزار را پناهگاهی امن می داند و سخن از اطمینان ۹۵ یا ۹۹ درصدی در یافته های پژوهش های خود می زند! گویا تنها ۵ یا ۱ درصد تا کشف حقیقت کامل فاصله دارد!
هرگز نباید و نمیتوان ارزش نرم افزارها به ویژه Arcgis را رد کرد چرا که نرم افزارها نه تنها سودمندند، بلکه نیازی بایسته اند در روزگار هوش مصنوعی، فن آوری زیستی و فن آوری اطلاعات و … .
بنابراین سخن از بی ارزشی نرم افزار نیست، بلکه سخن از نرم افزار زدگی و جابه جا شدن جای مغزافزار با نرم افزار است. نرم افزارِ بدون مغزافزار، کور است و مغزافزارِ بدون نرم افزار، کُند، پس زدودن کوری بایسته تر است تا شتاب بخشیدن به کُندی.
با همه ی آنچه گفته شد، اگر روزگاری، نرم افزارها بتوانند از کوری به درآیند و بهتر از آدمی بیندیشند جای هیچ تعصب نیست که می توان این کار را به آنها وانهاد. همانگونه که کارهای بدنی را که آدمیان در دیروزِ تاریخ انجام می دادند، امروز به ماشین ها سپرده اند.
اما در اینجا، سخن ما از نرمافزارهای کنونی است که هنوز از اندیشیدن و روشنگری جغرافیایی، برخوردار نیستند. بنابراین داوری درباره نرم افزارهای جغرافیایی آینده را به همان آینده می گذاریم: پرسش هایی از این دست که در آینده، نرم افزارها به کمک هوش مصنوعی و فن آوری های نو، چه توانایی هایی پیدا خواهند کرد؟ آیا جای جغرافی دان را خواهند گرفت یا نه؟
صورت بندی دوم (نوشتن زدگی جغرافیا):
هنوز پادشاهی Arcها (Arcgis, info, view) پایان نیافته بود که فرمانروایی Accept ها آغاز گردید. واژه Accept ها بسان نام و نمادی از این صورتبندی است که “نوشتن”، خود به خود ارزش است و بیشتر از آن، امتیاز. صرف بیشترنوشتن، یعنی داناتر و تواناتر بودن!).
در گستره پادشاهی Accept ها، نوشتن – حتی بدون خواندن و اندیشیدن – فرایندی شده است بهر گرد آوردن توشه علمی برای پس نیفتن از ماراتون کسب امتیاز و داناتر و تواناتر دانسته شدن.
همه ی چشم ها را Accept ها به خود خیره کرده است. گوش ها پر شده است از به خودبالیدن ها و ایستادن بر چگاد (قله) دانش و بینش. ناخودآگاه خانواده جغرافیا، پذیرفته است که نوشتن بیشتر، دانایی بیشتر! دیگر کسی سراغی از “خواندن هایی” که صبورانه و صادقانه بهر فهم متون بنیادین و اندیشه برانگیز نیاز است، نمی گیرد. هر چه هست سخن از “نوشتن”هاست!
جان هر جغرافی دان بیدار و راستینی آزرده می شود چرا که داوری شدن بر پایه این سنجه ی نادرست، پیامدی نداشته و ندارد جز: بی بهره ماندن جغرافیا از دانایی راستین؛ افزایش توهم دانایی و پرورش جغرافی دان نماها. ” دانایی را با شمار نوشته ها سنجیدن”، همان، و چندی (quantity) را به جای چونی (quality)، بر بلندا نشاندن همان.
در ارزشمندی Accept مقالات در مجلات “معتبر” جهانی شکی نیست، چرا مجلات معتبر جهانی، یکی از پالایش گاههای ارزشمند راستینی هستند بهر جدایی سره از ناسره، و کم جلوه دادن ارزشمندی این مجلات گونه ای کاستن از ارزشمندی یافته های علمی است که برای آنها بسی تلاش ها شده است، ولی بایستی از این دو حقیقت نیز پرده برداشت که:
حقیقت نخست:
لزوما Accept بیشتر به معنای دانش و بینشی ژرفتر و گره گشاتر نیست. چه بسیار کسانی که بسیار ننوشته اند ولی دریچه ها به روی اندیشه بشر گشوده اند. چه اندک کسانی که با همان اندک نوشتن خود، فرای پارادایم های پذیرفته، رفته اند و افق های نو گشوده اند، و در برابر، چه بسیار پژوهندگانی که بسی نوشته اند ولی در راستا و درون همان پارادایم های پذیرفته شده، بی پی افکندن بنیان هایی نو. در ارزشمندی این گونه نوشتارها نیز شکی نیست ولی بنیان نو برای دیگران گذاشتن کجا؛ و بر همان بنیان های پذیرفته شده ، ساختمان خویش بنا کردن کجا؟
حقیقت دوم:
و دیگر اینکه، Accept یک نوشتار در یک مجله علمی، کمینه ی Accept هاست نه بیشینه ی آن، زیرا شایستگی آغازینی است برای پرتاب شدن نوشتار در توفان فکری جامعه علمیِ جهانی؛ ز چه روی؟
بهر آغاز تلاشها برای دریافت Accept ی بنیادی تر. Accept بنیادی تر، Accept ی است فراتر از داوری ارزشمند داوران یک مجله، این گونه Accept، در دادگاه داوری جامعه علمی، در تراز جهانی و در درازای زمان، و با تاب آوردن در برابر سنجش(نقد)هاست که به نوشتارهای علمی داده می شود.
نوشتن راستین نوشتنی است که اگر انجام نپذیرد، جای خالی اش در جامعه علمی احساس می شود، که اگر نوشته نشود چیزی از دست رفته است و کاری لنگ می ماند، چه در سپهر اندیشه ورزی و چه در سپهر پراکسیس اجتماعی.
در حالی که در نوشتن زدگی، خودِ نوشتن، ارزش است! بی پرسش از این که چه نوشته ای؟ و … . ویرانگر تر آن که، هیچ کس نمی پرسد چه خوانده ای؟ چرا خوانده ای و چگونه خوانده ای؟ ولی این نخواندن ها، خود را آشکارا در نوشتارها به نمایش می گذارند، نمایشِ بی مایگی آنچه نوشته شده است.
صورت بندی سوم (ایسم زدگی جغرافیا):
در همین زمانه ی پادشاهی Accept ها، پادشاهی ” ism ها نیز دارد آغازیدن می گیرد. پادشاهی ای که تازه دارد سربرمی آورد. آری گمراه کننده ترین پادشاهی هاست، چرا که در دو صورت بندی پیشین، اندیشه های فلسفی، سرتاسر، به کناری نهاده می شدند بنابراین خود به خود، از آسیبِ “خوب فهم نشدگی”، و “بازیچه ی دستِ ژرف اندیش نماها شدن” دور نگه داشته می شدند. ولی این بار، خودِ اندیشه های فلسفی، نشانه گرفته شده اند، آنها به میانه ی میدان پژوهش های جغرافیایی دارند کشانده می شوند.
این بار، پاره ای فلسفه دانستن، فلسفی نوشتن و نام بزرگان اندیشه را بر زبان آوردن، دارد ابزاری می شود بهر نامی درآوردن، خود را در کاروان بزرگان جا زدن و ژست همه دانی گرفتن.
در این صورت بندی، جغرافی دان، “نخوانده، می نویسد”! “نفهمیده، نقد می کند!” و “نقد نشده، می فهمد!” دانایی، نه با خواندن های سرسری فلسفی، بلکه با خوانش سرتاسریِ متن های بنیادین، درک زمینه و زمانه آنها، و پیامدهای جغرافیایی شان به چنگ می آید.
فهم اندیشه ها، پروژه ای نیست بهر نامی درآوردن میان بِنامان (مشهوران)، بلکه پروسه ای فکری است بهر آموزشِ دیده برای ژرف دیدن و پرورش اندیشه برای اندیشیدن. پروسه ای است که جهان، و زیستِ جغرافیایی جغرافی دان را بنیان می نهد. روندی است که شدنی است که تا به ثمرنشستن اش، کمینه یک دهه به درازا بیانجامد.
در این صورت بندی سوم که به نادرست ترین ریخت، دارد گسترش می یابد، تماشاگر خواهیم بود یک جغرافیای خنده دار – غمبار (کمیک – تراژیک) را. جغرافیایی که دستاوردهایش، خنده ای بر لب می نهد و اندوهی بر دل، چرا که نوشتن درباره بنیان های فلسفی، بدون فهم ژرف آنها بیش از آنکه پدیدارها را آشکار کند، سپهر اندیشه را تیر و تار می کند. شاید بتوان از این آب گل آلود ماهیِ نام و امتیاز و … گرفت ولی حقیقت گریزپا را هرگز. با چند ایسم و چند شاه گزاره ی فلسفی، شاید بتوان ژست دانایی گرفت ولی این ژست ناپاک کجا و سرشت پاک فیلوسوفیا (دوستدار دانایی) کجا.
مجتبی صادقی، دانش آموخته جغرافیا
بازخورد محمدعلی نظام محله به نوشته فوق
نگارش شما و اندیشه های پشت آن گویای واقعیت های بسیاری در سال های دهه هشتاد و نود در محیط های آکادمیک بوده است. شما کاملا گیرا آنها را بیان کردید. در بازخورد به نوشته شما چند نکته صلاح میدانم بیان کنم.
درخصوص صورتبندی اول
اول. قبل از اختراع ماشین حساب ریاضیدانان و مهندسان به جای فکرکردن به قضایا و مسایل دنیای اطراف وقت زیادی را صرف محاسبات پیچیده میکردند ، انقدر غرق محاسبه اعداد می شدند که این معضل از فرصت آنها برای پیدا کردن راه حل برای مسایل می کاست. امری که ماشین حساب موجب بهبود تفکر و اندیشیدن به واقعیات انتزاعی را فراهم کرد.
دوم. نرم افزار همچون عکس رادیولوژی که پزشک برای اطمینان پیدا کردن درباره تشخیص خود استفاده میکند راهنما ی برای تشخیص درست هر متخصصی است. هدف علم و اندیشیدن رسیدن به راه حل هایی برای مسایل جهان پیرامون ما است. بنابراین، ابزارها به ما کمک می کنند که به بهترین شکل بتوانیم اندیشه ارزشمند دانشمندان گذشته و حال را برای حل مسایل عوام بکار گیریم.
سوم. با حجم عظیم دیتا که امروز وجود دارد تحلیل ذهنی آنها فرصت اندیشیدن به کلیت موضوع و واقعیت یابی را از دانشمند میگیرد. پس استفاده از ابزارها مانند چاقو برای علاج دردهمیشه به دانشمندان کمک میکند که ارزش علم خود را بکار گیرند.
چهارم. اندیشیدن نیاز به مستندات دارد تا فرضیات اولیه ذهن دانشمند درست یا نادرست بودن خود را آزمون کند.
لذا در اهمیت و لزوم استفاده از نرم افزار شکی نیست.
شایان ذکر است که ماشین هر چه بگیرد همان میدهد. اگر دیتای نادرست دریافت کند خروجی اشتباه با ظاهری جذاب میدهد.
پس استفاده از نرم افزار نیازمند داشتن دانش پشتیبان آن و استفاده از داده های درست دارد.
با شما موافقم که امروزه نرم افزارزدگی مانع فکر کردن شده است. پشت این ابزارها همیشه می بایست ارزش هایی مانند تفکر خلاق، تفکر انتقادی، و تجسم انتزاعی وجود داشته باشد تا از نرم افزارزدگی و اعتماد صرف به خروجی ابزارها پرهیز شود.
درخصوص صورت بندی دوم
در مورد صورتبندی دوم کاملا با شما موافقم که تب اکسپت مقالات به بازی مضحک بچگانه بین انسان های بزرگ نما شباهت دارد.
نمونه های اثبات اینکه گواهی دلیل دانستن نیست را در زیر آورده ام. فورد مدرک دانشگاهی نداشت ولی اندیشه های او توسط دانشمندان برتر جهان تدریس میشود. اکثر کارآفرینان بزرگ مدارک دانشگاهی و گواهی هایی برای اثبات دانایی خود ندارند ولی اشتغال زایی و تولیدات ارزشمند آنها برای جامعه اثباتی بر درجه دانایی و توانمندی آنها در اندیشیدن و تفکر خلاق است.
با اینحال باید گفت انتشار دستاورد های علمی همیشه ارزشمند است، چراکه می تواند به سایرین اجازه بدهد تا از تجربیات دیگران استفاده کنند و از اشتباهات قبلی پرهیز نمایند.
در پایان مایلم بگویم بنظرم خوشبختانه سازوکار این جهان طوری عمل می کند که شخص دانا نیازی به اثبات دانایی خود با مستندات ندارد. این جهان به آنکه توانایی اندیشیدن قویتری دارد همواره فرصت های بیشتری میدهد.
درباره صورتبندی سوم نظری ندارم. تنها میتوانم بگویم این ایزم گرایی می تواند نتیجه گسترش علم باشد. هرچه درخت علم بزرگتر می شود شاخه های بیشتری به شاخه های قبلی اضافه می شود. نتیجه آن ایزم های جدید خواهد بود.
با سپاس محمدعلی نظام محله